سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اولدوز


ساعت 10:51 صبح شنبه 88/10/19

مَثَل مگس 
( یََّاءَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُواْذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُواْ لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ
((اى مردم ! مَثَلى زده شده است ، گوش به آن فرا دهید: کسانى را که غیر از خدا مى خوانید، هرگز نمى توانند مگسى بیافرینند، هرچند براى این کار دست به دست هم دهند! (نه تنها توان آفریدن مگس را ندارند بلکه ) هرگاه مگس چیزى از آنها برباید نمى توانند آنرا باز پس گیرند! هم این طلب کنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان

وجه تشبیه

خداوند متعال در این مثل ، شدّت ضعف و ناتوانى بتان و بت پرستان را ترسیم نموده ، مى فرماید: این بتهایى که شما آنها را معبود خود قرار داده اید و آنها را حاکم بر سرنوشت خویش و حلاّ ل مشکلات خود مى دانید، هرگز نمى تواند موجود ضعیفى همچون ((مگس )) بیافرینند، هرچند بتها و همه معبودهاى بى جان و جاندار همچون فرعونها و نمرودها و حتى همه دانشمندان و متفکّران و مخترعان دست به دست هم بدهند، قادر بر آفرینش مگسى نیستند، نه تنها توان این کار را ندارند، بلکه اگر مگسى چیزى از آنها برباید، نمى توانند آنرا باز پسگیرند.

به هر صورت ، مثل مگس بیانگر ضعف و ناتوانى مخلوقات و قدرت و توانایى خالق یکتاست .
در روایت است که روزى ((منصور عباسى )) حضور امام صادق علیه السّلام نشسته بود و مگسى روى صورت (یا بینى ) منصور نشست ، منصور آن را از خود دور کرده دو باره آمد، باز هم آن را راند، بار سوّم آمد، باز هم ردّش کرد (تا آن جا که مگس خشم منصور را بر انگیخت ) رو کرد به امام صادق علیه السّلام و گفت : خدا مگس را براى چه آفرید؟ امام در پاسخ فرمود:
((لِیُذِلَّ بِهِ الْجَبّارینَ؛ مگس را براى این آفرید که به وسیله این موجود ضعیف غرور جبّاران و متکبّران را در هم بشکند و پوزه آنان را به خاک بمالد
یعنى انسانى که در برابر موجود ضعیفى همچون مگس ، ناتوان و عاجز است ، غرور و تکبّر در او چه معنا دارد!
(احب تفسیر ((کشف الاسرار)) مى گوید:
((خداوند متعال مگس را ضعیف و گستاخ آفریده و شیر را قوىِ رمنده خلق کرده است . اگر آن وقاحت و گستاخى که در مگس است در شیر مى بود، هیچ کس روى زمین از زخم وى در امان نبود. لیکن به کمال حکمت و نفاذ قدرت هر چیز را سزاى خویش بداد و با ضعف مگس وقاحت سزا بود و با قدرت شیر نفرت و رمندگى سزا بود. هر چیز به جاى خویش آفرید و به سزاى خویشبداشت ...
:


¤ نویسنده: یه نفر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:6 صبح سه شنبه 88/10/15

تحلیل فلسفى داستان آفرینش در قرآن ؛
((خلقت آدم و داستان آدم ، یعنى داستان خلقت انسان ، مسلما باید به زبان ((سمبلیک )) گفته مى شد تا امروز بعد از چهارده قرن و بعد از پیشرفت علونم انسانى و علوم طبیعى ، براى ما در چنین محیط علمى ، قابل مطالعه باشد. و اما انسان از لحاظ اسلام چگونه خلق مى شود؟ اول خدا به فرشتگان خطاب مى کند که من مى خواهم جانشینى براى خودم در زمین خلق کنم ... رسالت انسان از نظر اسلام با همین اولین خطاب خداوند روشن مى شود. یعنى رسالتى را که خداوند در کائنات دارد، انسان در روزى زمین باید به نمایندگى خدا انجام دهد. بنابراین ، اولین فضیلت انسان ، نمایندگى خداوند در زمین است . فرشتگان فریاد مى آورند که باز مى خواهى در روى زمین کسى را بیافرینى که به خونریزى و جنایت و کینه و انتقام پردازد!... خداوند مى گوید:
((من چیزى را مى دانم که شما نمى دانید.)) و بعد خدا براى خلقت انسان دست به کار مى شود. از اینجا سمبلها شروع مى شود و ببینید که در زیر این سمبلها چه نکات عمیق انسان شناسى نهفته است :
خدا از روى زمین ، از روى خاک پست مى خواهد براى خود جانشین خلق کند... در زبان بشر، پست ترین سمبل پستى و تعفن و ذلت و دنائت ،
((لجن )) است ... و همچنین در زبان بشر، عالى ترین و متعالى ترین و مقدس ترین موجود، ((خداوند)) است ، و در هر موجودى عالى ترین و مقدس ترین و اشرف وجودش ((روح )) اوست . این انسان که نماینده خداوند است ، از لجن و یا گل رسوبى آفریده شد، یعنى از پست ترین ماده روى زمین . و بعد خداوند، نه از نفسش و یا از خونش و نه از رگ و پى اش ، بلکه از روحش دمیده ؛ یعنى عالى ترین وجودى که ممکن است بشر در زبانش کلمه اى براى تسمیه ان داشته باشد... بنابراین انسان ساخته شده از لجن و روح خداوند است . پس انسان یک موجود دو بعدى است ... یک بعدش میل به لجن و پستى دارد، سرشت و خمیره اش تمایل به رسوب شدن و ماندن و توقف کردن دارد... و بعد دیگرش یعنى روح خداوند (به تعبیر قرآن ) میل به تعالى دارد؛ بر خلاف جهت اولى ، میل به صعود و میل به بالا رفتن تا آخرین قله قابل تصور را دارد، یعنى خدا و روح خدا... و بعد،
خداوند اسماء را به انسان تعلیم داد. و اما این که
((اسماء را به انسان تعلیم دادیم )) یعنى چه ؟ هنوز معلوم نیست ... ولى در این شک نیست که سخن از تعلیم دادیم )) یعنى چه ؟ هنوز معلوم نیست ... ولى در این شک نیست که سخن از تعلیم و آموزش است . وقتى آفرینش است به پایان رسید، دارنده اسماء مى شود. بعد فرشتگان فریاد مى کنند که ما از ((مارج من نار)) (آتش بى دود) ساخته شده ایم و این انسان از لجن ساخته شده ، چگونه او را بر ما فضیلت مى دهى ؟ خداوند در جواب مى گوید: ((من چیزى را مى دانم که شما نمى دانید؛ پس به پاى او این موجود دو بعدى ) بیفتید.)) و همه فرشتگان خداوند، بزرگ و کوچک ، مؤ ظف مى شوند که در پاى چنین موجودى به خاک بیفتند... و این مساءله اى است براى روشن کردن شخصیت انسان در اسلام . انسان چیزهائى مى داند که فرشتگان نمى دانند، و اینجاست که با وجود برترى مسلم جنس فرشتگان و شیطان ، انسان برتر مى شود. ...

حال با تمام این توصیفاتی که شد سوال اینجاست که چطور ممکن است انسان خودر ااز خلیفه اللهی به قعر جهنم بیافکند؟

ایا تاسفی از این بالا تر هم ممکن است ؟


¤ نویسنده: یه نفر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:43 صبح سه شنبه 88/10/15

مراحل شعور دینى انسان ؛
((آگوست کنت )) مى گوید ((شعور انسان سه مرحله رامتناویاطى مى کند؛ مرحله ربانى که در این مرحله پدیده ها را با خود قیاس مى کند و آنها را ازخود قوى تر مى داند. دوم ؛ حالت متافیزیکى است که انسان براى تببین پدیده ها، ازقواى طبیعت چشم مى پوشد و به عالم مجردات راه مى یابد.
سوم ؛ حالت علمى که آدمى پدیده ها را با یکدیگر مى سنجد.
حالت ربانى تحولات فکرى انسان از کیش
((فتیش )) آغاز مى شود که ارواح نیک و بد را در سرنوشت خود دخالت مى دهد. انگاه خدایان متعدد را پرستش مى کند؛ یعنى ارواحى که شماره آنها کمتر و داراى قدرت بیشترى مى باشند، مورد توجه و نیایش قرار مى گیرند. پس از گذشت مدتى ، این خدایان را متراکم مى کند و در یک خداى جاى مى دهد و واحد پرستى را به وجود مى آورد. واحد پرستى آن مرحله اى است که شعور انسان را ابتدا به ماوراء طبیعت و سپس به طبیعت مشغول مى کند. سیاهان بدوى نوعى نیروى ماوراء اشیاء مادى را پرستش مى کنند که توان آنها را با ارواح مقایسه کرد.
((دورکیم ))مى گوید: ((دین بدوى نفوذ و تاءثیر فراوانى در زندگى روحانى و اخلاقى و اجتماعى انسان دارد. آنچه در افکار ما مى گذرد مانند: زمان و مکان و افکار عمومى و ادراکات و قوانین اساسى ، همه را مدیون دین توتم هستیم . توجه بشر به مکان و زمان رشه اجتماعى دارد که زائیده دین است .
در بعضى از جامعه هاى استرالیائى سطح بشکل یک حلقه ادراک مى شود. زیرا چادر قبیله مانند دایره است و به تعداد بخشهائى است که جامعه داراست . تشخیص راست و چپ زائیده اجتماع است ، زیرا دست راست با مقدس و دست چپ به پلیدی بستگى دارد. در انسان حالات روحى گوناگون مانند اداراکات و خاطرات و لذت و رنج و امیال و غیره وجود دارد. فرد در مدتى که این حالات را در ذهن مى پروراند و وجود هر یک را در نظر مى گیرد، مدتى را که بهم مربوط است و در تمام اشیاء مشترک است ، تشخیص مى دهد. بنابراین تقسیم زمان ، مربوط به عصر مراسم و اعیاد و تشریفات مذهبى است ..


باتشکر اوولدووز

¤ نویسنده: یه نفر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:15 صبح سه شنبه 88/10/15

به نظر من در این برهه از زمان وباتوجه به جو بسیار نامناسب جامعه. ضرورتی نداشت جامعه مدرسین همچین بیانیه ای بدهد بدلیل سو استفاده ولو اندکی از عناصر خود فروخته ...که منتظر کوچکترین حرکت ... هستند تا پیراهن دیگه ای برای عثمان بدست بگیرند. وادعای مظلومیت عده ای رو بکنندو دوباره قرانها رو بر روی نیزه بزنن که چه و چه .... چه بهتر بود که جامعه مدرسین که از نظر امام (ره)هم مورد تایید قرار گرفته . طبق رهنمودهای رهبر فرزانه وگرانقدر انقلاب حضرت ایت الله خامنه ای  که همه رو به ارامش دعوت کرد عمل می نمود...

¤ نویسنده: یه نفر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:43 صبح دوشنبه 88/10/14

در قرآن کریم داستان عیسى بسیار مفصل و روشن آمده است : قرآن داستان خلقت عیسى را به قضیه خلقت ا دم تشبیه کرده است . مادر عیسى ، مریم به اراده پروردگار حامله مى شود و عیسى متولد مى گردد. و این همان نکته اى است که در ادیان یهوه و مسیح بحران ساز شده است .
قرآن به نبوت و رسالت عیسى از همان لحظه ولادت تصریح مى کند و نشان مى دهد که ولادت او بر حسب معمول نیست و او مولودى خارق العادق با رسالت جهانى نجات بشریت است .
قرآن ساحت مقدس مریم مادر عیسى را از هر گونه آلودگى و تهمت پاک مى سازد و چگونگى حامله شدن وى را بیان مى کند
در روایات اسلامى به داستان ولادت و رسالت عیسى در پرتو رهنمودهاى قرآن و پیامبر اسلام ، پرداخته شده است .
بنا به روایات تاریخى موجود، عیسى بن مریم در روستاى ناصره به دنیا آمد. در منابع یهود از این مکان ذکرى نشده است . عیسى در همان روستا خواندن و نوشتن را فرا گرفت . زبان او عبرى ممزوج به سریانى بود. مردم فلسطین در آن زمان به این زبان سخن مى گفتند. عیسى احتمالا زبان یونانى را فرا گرفته بود. یهودیان در آن زمان زبان یونانى را تحریم کرده بودند.() اما قرآن صریحا به علم لدنى عیسى تصریح کرده و تاءکید مى کند که او هرگز به مکتب نرفت و خط ننوشت )
محققان مى گویند که عیسى از نسل داود نبى (از طرف مادر) است . عیسى در زمان هرود پادشاه اسرائیل در بیت لحم در جنوب اورشلیم به دنیا آمده است . مادر او مریم و پدر خوانده اش یوسف مى باشد. آنان به بیت لحم آمده بودند و در همین سفر بود که عیسى متولد شد. در همان موقع سه نفر از مغان ایرانى که ستاره عیسى را در مشرق دیده بودند، به دنبال آن به فلسطین آمده بودند.
آن مولود مقدس را زیارت کرده و بر وى نیاز بردند و هدایاى خود را به او تقدیم داشتند. از کودکى عیسى اطلاعى در دست نیست . همین قدر گفته شده که پدر خوانده اش یوسف در شهر ناصره کار نجارى داشت و عیسى در نزد او این صنعت را آموخت . برخى گفته اند که اگر پدر واقعى اى یوسف نجار نیست ، پس چرا در انجیل او را پدر عیسى گفته اند؟! بدیهى است که این از تحریفات انجیل است و عدم درک چگونگى ولادت عیسى . عیسى در سن سى سالگى به دست یحیى بن زکریا تعمید یافت . مدتى در نزد او شاگردى نمود. کم کم او به مانند یحیى به موعظه مردم آغاز کرد و در کنیسه هاى یهود یا در کشتزارها و بازارها براى مردم سخن مى گفت . به آنان پند و اندرز مى داد و چون روحى قوى داشت ، به قوت ایمان خویش و با نیروى تلقین خود بیماران را شفا مى داد و مى گفت : بسلامت برو و دیگر گناه مکن ؛ ایمان تو، ترا شفا خواهد داد.(392) در روایات اسلامى آمده است که مریم و عیسى و یوسف به مصر مهاجرت کردند و دوازده سال در آنجا اقامت نمودند. پس از بازگشت به شام در ناصره سکنى گزیدند و حضرت عیسى تا سى سالگى در آنجا زندگى مى کرد) منابع دیگر اشاره دارند که
((مسیح و مادرش و یوسف )) درودگر به مصر کردند. علت مهاجرت ترس از سفاک حاکم بر فلسطین ((هرویس )) بود

در انجیل متى ، فصل دوم ، آمده است که :
((یوسف نجار در خواب دید که فرشته ها به او گفتند عیسى و مادرش را بردارد و به مصر مهاجرت کند و در آنجا مقیم باشد که ((هرودیس )) از دنیا برود.. و یوسف هم به مصر مهاجرت کرد))

ما در انجیل برنا با این مهاجرت نیامده است . در این انجیل در فصل سوم و ششم آن ، سخن از مهاجرت عیسى بن مریم و یوسف به یکى از روستاهاى بیت لحم و بازگشت آنان پس از مرگ هرودیس به اورشلیم ، مى باشد. در فصل ششم تا یازدهم همین انجیل آمده است که : ((عیسى در یکى از قراء تابع بیت لحم متولد شده است )))
((ارنست رنان )) مى گوید: ((مریم و عیسى پس از مرگ یوسف نجار به قانا محل و زادگاه مریم رفتند. عیسى در آنجا نجارى مى کرد و هر سال یکبار به زیارت حج یعنى اورشلیم مى رفت )).

برخى منکر وجود تاریخى عیسى شده اند. این انکار انگیزه روانى دارد. اصولا شخصیت هاى برجسته و بزرگ تاریخ که تحولات و اصلاحاتى بنیادى داشته اند، مورد شک و تردید قرار مى گرفته اند. عیسى نیز به دلیل شیوه پیدایش و رسالت ، مورد تردید برخى قرار گرفته است . حال آن که صرف نظر از تصریحات قرآن کریم مبنى بر وجود، حضور، رسالت و سرانجام حضرت عیسى بن مریم (علیه و على نبینا و آله السلام )، منابع و شواهد و قرائن تاریخى بسیارى بر وجود تاریخى این پیامبر بزرگ الهى دلالت دارند.
مورّخان یهودى و رومى بر وجود عیسى شهادت داده اند. از جمله :
((یوسف )) نویسنده یهودى که تا سال 90 میلادى مى زیسته ،

ادامه دارد...


¤ نویسنده: یه نفر

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4   5   >>   >