سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اولدوز


ساعت 12:45 عصر یکشنبه 88/10/27

در امپراتورى هخامنشیان نظام ها و سازمان هاى مختلفى در کنار یکدیگر وجود داشتند. بنا به نوشته گریشمن :
در بیستون ، تخت جمشید، شوش و نقش رستم یک سلسله فرامین داریوش ‍ به دست آمده است که تشابهى بین متون آن و قوانین حمورایى موجود مى باشد. این فرامین که روى لوحه یا پاپیروس نوشته مى شده است براى اجرا به ایالات و ساتراپ هاى امپراتورى ایران ارسال مى شده است .
در این دوره ، سازمان قانونگذارى ، نظیر آن چه که در یونان و بعد در روم بوده وجود نداشته است .
در حقیقت دستورات و فرامین شاه که در بعضى موارد با نظر مشاوران مخصوص تهیه مى شد. اساس قوانین را تشکیل مى داده است . در طول تاریخ ایران ، این نظامات با تعلیمات و دستورات مذهبى و عرف و عادت آمیخته گردیده و روى هم رفته قوانین و اصول جارى کشور را به وجود آورده اند.
در هر صورت ، در امپراتورى هخامنشى یک سلسله نظامات وجود داشته که مربوط به تمام قلمرو امپراتورى بوده و تمام ایالات شاهنشاهى مجبور و مقید به اطاعت از آن بوده اند. اما در عین حال ، آنان با درک اهمیت روابط محلى و براى تنظیم روابط داخلى ایالات مختلف ، قوانین محلى و قدیمى را نیز حفظ مى کردند.
در ایران باستان ، از نظر قضایى یک سلسله قوانین کیفرى وجود داشته است که اساس مجازات جرائم را تشکیل مى داده بزه هاى کوچک را با تازیانه از 5 تا 200 ضربه کیفر مى دادند. گناهان بزرگ تر را با داغ کردن ، ناقص کردن عضو و بریدن دست یا پا، کندن چشم ، به زندان افکندن و در نهایت ، کشتن ، مجازات مى کردند.
در ایران بالاترین مقام قضایى از آن شاه بود، و البته اصل بر این قرار داشت که پادشاه در قضاوت هاى خود از اهورامزدا الهام مى گیرد. در مرتبه دوم ، محکمه ى عالى قرار داشت که این محکمه از هفت عضو تشکیل مى گردید. بعد از محکمه ى عالى ، دادگاه هاى محلى قرار داشتند. قوانین قضایى را معمولا مغان و روحانیون وضع مى کردند. اغلب قضات از روساى مذهبى بودند. ظاهرا اشخاص غیر مذهبى نیز به این سمت برگزیده مى شدند. (52) براى جلوگیرى از طولانى شدن جریان دعاوى ، رسیدگى به هر مورد شکایت ، مدت زمان معینى داشت . به هنگام رسیدگى به جرایم متهمین ، اعمال خوب و بد آنان را در نظر مى گرفتند در این زمان ، نسبت به امانت در قضاوت و رعایت عدالت نهایت سخت گیرى مى شد. فى المثل ؛ کمبوجیه دستور داد، قاضى اى را که متهم به عدم رعایت عدالت گردیده بود، اعدام و پوستش را بر مسند قضا پهن کنند و پس از آن به دستور وى پسر آن قاضى به همان سمت منصوب گردید.


¤ نویسنده: یه نفر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:35 صبح سه شنبه 88/10/22

 ((در قرآن سوره اى به نام عنکبوت نامگذارى شده و با توجه به اینکه سور قرآن نیز ((وحى )) است به اهمیّت این حشره مى توان پى برد. عجیب تر اینکه دو سوره دیگر قرآن نیز به نام دو حشره که زندگى اسرار آمیزى دارند، نامگذارى شده یکى سوره نحل (زنبور عسل ) و دیگرى سوره نمل (مورچه ).
شاید منظور این باشد که انسان به هیچ موجودى به دیده حقارت ننگرد و از هیچ آیت الهى به سادگى نگذرد؛ زیرا در جهان آفرینش هر مخلوقى ، عالمى از عجایب و شگفتیها به همراه دارد و جهانى اسرار پیچیده و کشف نشده !
توجّه و تعمّق در زندگى مورچگان و زنبوران عسل و عنکبوت و پشه و مگسو...، انسان را به این حقیقت معترف مى کند که از او مخلوقى ضعیف تر وجود ندارد؛ آرى ، ضعیف تر از مورچه و ناتوان تر از مگس و پشه !
یک
((مورچه )) مى تواند ((شصت برابر وزن خود)) را به آسانى حمل کند و به این جهت بارهاى سنگینى چون ران ملخ ، مگس درشت ، تخمه هندوانه و ... را به آسانى
به سوى لانه مى کشاند و اگر به همین نسبت یک انسان 70 کیلوگرمى مى توانست 60 برابر وزن خود را حمل کند، قادر بود 4200 کیلو گرم بار را از زمین بردارد و به جاى دیگر ببرد.
((کک )) که قهرمان پرش شناخته شده ، مى تواند با یک جهش سى سانتى متر از زمین بلند شود که این فاصله دویست برابر طول بدن اوست .
اگر بشر به اندازه کک قدرت پرش مى داشت ، در مسابقات جهانى پرش ، صحبت از 300 متر و 400 متر مى شد، نه دو تا سه متر!... با این ترتیب باید تصدیق کرد که
((انسان ضعیف و ناتوان آفریده شده است )) و موجود ناتوان نباید به خود ببالد
و موجودات تواناتر از خود، حتى میکروبى را که به چشم دیده نمى شود از نظر دور کرد...

 فتبارک الله احسن الخالقین


¤ نویسنده: یه نفر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:56 صبح شنبه 88/10/19

 اسرارى از زندگى عنکبوتها 
عنکبوتها که انواعشان مختلف است زندگى جالب و پر ماجرا و شگفت آورى دارند، دانشمندان زیست شناسى تا کنون به گوشه هایى از زندگى و حالات سراسر اسرارآمیز و سیاست و تدابیر مختلف عنکبوتها پى برده اند که در ذیل به چند نمونه از آن اشاره مى گردد:
الف حمله زنبورها و تاکتیک عنکبوتها
((زنبوران زرد دشمنان عنکبوتها هستند. این زنبورها هرجا شکارى پیدا کنند، به آن حمله کرده نیش خود را در مراکز عصبى او فرو برده و پاها و فکهاى عنکبوت را فلج مى کنند و آنگاه شکار خود را در سوراخى که براى این منظور کنده اند، دفن مى نمایند تا ذخیره اى براى نوزادانشان باشد. حتى عنکبوت معروف منطقه حارّه هم که طولش ((9)) سانتیمتر است از نیش زنبور زرد در امان نیست .
پاره اى از زنبورها در بدن عنکبوتها تخم ریزى مى کنند و این تخمها بعد از شکفته شدن ، از جسد میزبان خود تغذیه مى نمایند تا به حد رشد و بلوغ برسند و بعد مانند پدر و مادر خود به شکار عنکبوت بپردازند.
عنکبوتها براى دفاع در برابر حملات ناگهانى زنبوران هر کدام چاره اى اندیشیده حیله اى به کار مى برند؛ بعضى از انواع عنکبوت به جاى اینکه در وسط کار خود جاى گیرد، زیر برگ در انتهاى شبکه اى که بافته ، پنهان مى شود یا براى خود مخفیگاه دیگرى تهیه مى کند.
بعضى دیگر در نزدیکى کار خود
((زنگهاى خطر)) مى بافند، این زنگها از چند تار تهیه شده است که اگر زنبورها از آن اطراف عبور کنند، یقیناً با آنها برخورد خواهند کرد. ارتعاش تارها، عنکبوت را از خطر آگاه مى سازد و در سوراخى پنهان مى شود.
((کارتونک )) عنکبوت علاوه بر اینکه وسیله شکار حشرات است ، مثل دستگاههاى گیرنده ، اصوات مختلف را به گوش عنکبوت مى رساند که اگر به صورت خطرناک بود، خود را مخفى سازد.
بعضى دیگر از انواع عنکبوتها به محض اینکه صداى زنبور را مى شنوند، شروع به نوسان شدید مى کنند و مانند پروانه هواپیما که در حال حرکت قابل رؤ یت نیست آنها نیز به چشم نمى آیند در نتیجه زنبور نمى تواند آنها را پیدا کند.
ب حیله عنکبوت نقّاش
حیله
((عنکبوت نقّاش )) از همه جالب تر است . این نوع عنکبوتها که در مناطق گرم زندگى مى کنند، در وسط تارهاى خود نقشى مى بافند که کاملاً به خودشان شبیه است و خود در گوشه اى از تار، در کمین طعمه و به انتظار آن مى نشیند. پاره اى از زنبورها گول مى خورند و به سوى آن نقش حمله مى برند و تا هنگامى که به اشتباه خود پى ببرند، عنکبوت خود را نجات داده است .
ج حیله عنکبوت یک تارى
((عنکبوت استرالیایى )) به جاى شبکه فقط یک تار از غدّه خود بیرون مى دهد یک سر آن را با مادّه چسبناک به محلّى محکم مى کند و سر دیگر آن را با یکى از پاهاى خود نگاه مى دارد و در کمین مى نشیند و آن را در هوا مى چرخاند. به محض اینکه
حشره اى را نزدیک خود مى بیند، یک سر تار را به سوى او پرتاب مى کند. اگر تار به بال مگس هم بخورد، به آن مى چسبد و خوراک عنکبوت مهیّاست
د حیله عنکبوت آفریقایى
نوعى عنکبوت آفریقاى جنوبى ، تمام روز روى شاخه درخت مى ماند، به قسمى که کسى نمى تواند او را از جوانه درخت تشخیص دهد. هنگام شب پس ‍ از اینکه دشمنانش به خواب رفته اند، با الیاف چسبناکى شبکه اى مابین پاهاى خود مى تند که به اندازه تمبر پست است . اگر پروانه یا پشه اى نزدیک شود، پاها را از یکدیگر دور مى کند به قسمى که سطح آن شش برابر سطح اوّلیه اش ‍ مى شود و آن را بر سر راه حشره مى گیرد. حشره در دام مى افتد و عنکبوت آن را مى بلعد.
تارهای عنکبوت :
تارهاى عنکبوت از مایع لزجى ساخته مى شود که در حفره هاى بسیار کوچکى همچون سر سوزن در زیر شکم او قرار دارد، این مایع داراى ترکیب خاصّى است که هرگاه در مجاورت هوا قرار گیرد، سخت و محکم مى شود. عنکبوت آن را به وسیله چنگال مخصوصش از این حفره ها بیرون کشیده و تارهاى خود را از آن مى سازد.
مى گویند: هر عنکبوت قادر است با همین مایع بسیار مختصر که در اختیار دارد، در حدود پانصد متر از این تارها بتند! بعضى نوشته اند که سستى این تارها بر اثر نازکى فوق العاده است  وگرنه از تار فولادینى که به ضخامت آن باشد محکم تر است !
عجیب اینکه این تارها گاهى هر کدام از چهار رشته تشکیل شده و هر رشته نیز خود از هزار رشته تشکیل یافته که هر کدام از سوراخ بسیار کوچکى که در بدن او است ، بیرون مى آید.
اکنون فکر کنید هر یک از این تارهاى فرعى چه اندازه ظریف و دقیق و باریک تهیه مى شود.
علاوه بر عجایبى که در مصالح ساختمانى خانه عنکبوت به کار رفته ، شکل ساختمانى و مهندسى آن نیز جالب است ، اگر
((به خانه هاى سالم عنکبوت )) دقّت کنیم ، منظره جالبى همچون یک خورشید با شعله هایش بر روى پایه هاى مخصوصى از همین تارها مشاهده مى کنیم . البته این خانه براى عنکبوت خانه مناسب و ایده آلى است ، ولى در مجموع سست تر از آن تصوّر نمى شود، و این چنین است معبودهایى که غیر از خدا مى پرستند.
(بنا بر این ) خانه عنکبوت و تارهاى او با اینکه ضرب المثل در سستى مى باشد، خود از عجایب آفرینش است که دقّت در آن انسان را به عظمت آفریدگار آشناتر مى کندو...


¤ نویسنده: یه نفر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:51 صبح شنبه 88/10/19

مَثَل مگس 
( یََّاءَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُواْذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُواْ لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ
((اى مردم ! مَثَلى زده شده است ، گوش به آن فرا دهید: کسانى را که غیر از خدا مى خوانید، هرگز نمى توانند مگسى بیافرینند، هرچند براى این کار دست به دست هم دهند! (نه تنها توان آفریدن مگس را ندارند بلکه ) هرگاه مگس چیزى از آنها برباید نمى توانند آنرا باز پس گیرند! هم این طلب کنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان

وجه تشبیه

خداوند متعال در این مثل ، شدّت ضعف و ناتوانى بتان و بت پرستان را ترسیم نموده ، مى فرماید: این بتهایى که شما آنها را معبود خود قرار داده اید و آنها را حاکم بر سرنوشت خویش و حلاّ ل مشکلات خود مى دانید، هرگز نمى تواند موجود ضعیفى همچون ((مگس )) بیافرینند، هرچند بتها و همه معبودهاى بى جان و جاندار همچون فرعونها و نمرودها و حتى همه دانشمندان و متفکّران و مخترعان دست به دست هم بدهند، قادر بر آفرینش مگسى نیستند، نه تنها توان این کار را ندارند، بلکه اگر مگسى چیزى از آنها برباید، نمى توانند آنرا باز پسگیرند.

به هر صورت ، مثل مگس بیانگر ضعف و ناتوانى مخلوقات و قدرت و توانایى خالق یکتاست .
در روایت است که روزى ((منصور عباسى )) حضور امام صادق علیه السّلام نشسته بود و مگسى روى صورت (یا بینى ) منصور نشست ، منصور آن را از خود دور کرده دو باره آمد، باز هم آن را راند، بار سوّم آمد، باز هم ردّش کرد (تا آن جا که مگس خشم منصور را بر انگیخت ) رو کرد به امام صادق علیه السّلام و گفت : خدا مگس را براى چه آفرید؟ امام در پاسخ فرمود:
((لِیُذِلَّ بِهِ الْجَبّارینَ؛ مگس را براى این آفرید که به وسیله این موجود ضعیف غرور جبّاران و متکبّران را در هم بشکند و پوزه آنان را به خاک بمالد
یعنى انسانى که در برابر موجود ضعیفى همچون مگس ، ناتوان و عاجز است ، غرور و تکبّر در او چه معنا دارد!
(احب تفسیر ((کشف الاسرار)) مى گوید:
((خداوند متعال مگس را ضعیف و گستاخ آفریده و شیر را قوىِ رمنده خلق کرده است . اگر آن وقاحت و گستاخى که در مگس است در شیر مى بود، هیچ کس روى زمین از زخم وى در امان نبود. لیکن به کمال حکمت و نفاذ قدرت هر چیز را سزاى خویش بداد و با ضعف مگس وقاحت سزا بود و با قدرت شیر نفرت و رمندگى سزا بود. هر چیز به جاى خویش آفرید و به سزاى خویشبداشت ...
:


¤ نویسنده: یه نفر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:6 صبح سه شنبه 88/10/15

تحلیل فلسفى داستان آفرینش در قرآن ؛
((خلقت آدم و داستان آدم ، یعنى داستان خلقت انسان ، مسلما باید به زبان ((سمبلیک )) گفته مى شد تا امروز بعد از چهارده قرن و بعد از پیشرفت علونم انسانى و علوم طبیعى ، براى ما در چنین محیط علمى ، قابل مطالعه باشد. و اما انسان از لحاظ اسلام چگونه خلق مى شود؟ اول خدا به فرشتگان خطاب مى کند که من مى خواهم جانشینى براى خودم در زمین خلق کنم ... رسالت انسان از نظر اسلام با همین اولین خطاب خداوند روشن مى شود. یعنى رسالتى را که خداوند در کائنات دارد، انسان در روزى زمین باید به نمایندگى خدا انجام دهد. بنابراین ، اولین فضیلت انسان ، نمایندگى خداوند در زمین است . فرشتگان فریاد مى آورند که باز مى خواهى در روى زمین کسى را بیافرینى که به خونریزى و جنایت و کینه و انتقام پردازد!... خداوند مى گوید:
((من چیزى را مى دانم که شما نمى دانید.)) و بعد خدا براى خلقت انسان دست به کار مى شود. از اینجا سمبلها شروع مى شود و ببینید که در زیر این سمبلها چه نکات عمیق انسان شناسى نهفته است :
خدا از روى زمین ، از روى خاک پست مى خواهد براى خود جانشین خلق کند... در زبان بشر، پست ترین سمبل پستى و تعفن و ذلت و دنائت ،
((لجن )) است ... و همچنین در زبان بشر، عالى ترین و متعالى ترین و مقدس ترین موجود، ((خداوند)) است ، و در هر موجودى عالى ترین و مقدس ترین و اشرف وجودش ((روح )) اوست . این انسان که نماینده خداوند است ، از لجن و یا گل رسوبى آفریده شد، یعنى از پست ترین ماده روى زمین . و بعد خداوند، نه از نفسش و یا از خونش و نه از رگ و پى اش ، بلکه از روحش دمیده ؛ یعنى عالى ترین وجودى که ممکن است بشر در زبانش کلمه اى براى تسمیه ان داشته باشد... بنابراین انسان ساخته شده از لجن و روح خداوند است . پس انسان یک موجود دو بعدى است ... یک بعدش میل به لجن و پستى دارد، سرشت و خمیره اش تمایل به رسوب شدن و ماندن و توقف کردن دارد... و بعد دیگرش یعنى روح خداوند (به تعبیر قرآن ) میل به تعالى دارد؛ بر خلاف جهت اولى ، میل به صعود و میل به بالا رفتن تا آخرین قله قابل تصور را دارد، یعنى خدا و روح خدا... و بعد،
خداوند اسماء را به انسان تعلیم داد. و اما این که
((اسماء را به انسان تعلیم دادیم )) یعنى چه ؟ هنوز معلوم نیست ... ولى در این شک نیست که سخن از تعلیم دادیم )) یعنى چه ؟ هنوز معلوم نیست ... ولى در این شک نیست که سخن از تعلیم و آموزش است . وقتى آفرینش است به پایان رسید، دارنده اسماء مى شود. بعد فرشتگان فریاد مى کنند که ما از ((مارج من نار)) (آتش بى دود) ساخته شده ایم و این انسان از لجن ساخته شده ، چگونه او را بر ما فضیلت مى دهى ؟ خداوند در جواب مى گوید: ((من چیزى را مى دانم که شما نمى دانید؛ پس به پاى او این موجود دو بعدى ) بیفتید.)) و همه فرشتگان خداوند، بزرگ و کوچک ، مؤ ظف مى شوند که در پاى چنین موجودى به خاک بیفتند... و این مساءله اى است براى روشن کردن شخصیت انسان در اسلام . انسان چیزهائى مى داند که فرشتگان نمى دانند، و اینجاست که با وجود برترى مسلم جنس فرشتگان و شیطان ، انسان برتر مى شود. ...

حال با تمام این توصیفاتی که شد سوال اینجاست که چطور ممکن است انسان خودر ااز خلیفه اللهی به قعر جهنم بیافکند؟

ایا تاسفی از این بالا تر هم ممکن است ؟


¤ نویسنده: یه نفر

نوشته های دیگران ( )

   1   2   3   4      >